نام حضرت ایوب علیهالسلام چهار بار به عنوان یکى از پیامبران و بندگان صالح خدا ذکر شده است
گر چه طبق بعضى از روایات، ایوب از نوادگان یکى از مؤمنان به حضرت ابراهیم علیهالسلام بود ولى از آیه 84 انعام استفاده مىشود که او از نوادههاى حضرت ابراهیم علیهالسلام یا حضرت نوح علیهالسلام مىباشد.
علامه طبرسى در مجمع البیان، سلسله نسب حضرت ایوب علیهالسلام را چنین ذکر نموده: ایوب بن اموص بن رازج بن روم بن عیصا بن اسحاق بن ابراهیم علیهالسلام
بنابراین ایوب با پنج واسطه به حضرت ابراهیم علیهالسلام مىرسد و از سوى دیگر مادر ایوب علیهالسلام، از نوادههاى حضرت لوط علیهالسلام بود.
حضرت ایوب علیهالسلام در سرزمین جابیه، یکى از نقاط معروف شام چشم به جهان گشود، و پس از بلوغ، از طرف خداوند به پیامبرى مبعوث گردید تا مردم آن سرزمین را از بت پرستى و فساد به سوى خداپرستى و عدالت بکشاند، او 93 سال عمر کرد.
آن حضرت هفده سال مردم آن سرزمین را به سوى خداى یکتا دعوت کرد، هیچکس جز سه نفر، به او ایمان نیاوردند.
او همسر با ایمان و بسیار مهربانى، به نام رُحْمه داشت که در سختترین شرایط، به ایوب علیهالسلام خدمت کرد، و نسبت به او وفادارى نمود.
ایوب علیهالسلام غرق در نعمتهاى الهى
گرچه ایوب علیهالسلام چندان در هدایت قوم خود توفیق نیافت، ولى خودسازى و صبر و استقامت او، همواره در تاریخ درس مقاومت و خودسازى به انسانها آموخته و مىآموزد، و موجب نجات انسانها مىشود.
حضرت ایوب علیهالسلام بر اثر دامدارى، داراى گوسفندان و شترها و گاوهاى بسیار شد، و ثروت کلانى به دست آورد، به علاوه در توسعه کشاورزى کوشید، و داراى مزارع، باغها، ساربانان، چوپانان، غلامان و فرزندان بسیار گردید.
ولى همه تلاشهایش بر اساس عدالت بود، حقوق الهى و حقوق مردم را ادا مىکرد، و همواره نعمتهاى الهى را شکر مىنمود، و هرگز امور مادى او را از عبادت الهى باز نداشت، اگر در انجام دو کار ناگزیر مىشد، آن را که براى بدنش دشوارتر و خشنتر بود بر مىگزید، و همواره در کنار سفرهاش یتیمان حاضر بودند.
بعضى نوشتهاند: ایوب علیهالسلام هفت پسر و سه دختر داشت، و داراى شش هزار شتر و چهارده هزار گوسفند، و هزار جفت گاو و هزار الاغ بود.
کوتاه سخن آن که در میان انواع نعمتهاى الهى از مادى و معنوى قرار داشت، و همواره شک و سپاس الهى مىگفت، و به عبادت خدا اشتغال داشت، و به مستمندان رسیدگى مىکرد، و آن چه از وظایف و مسؤولیتهاى دینى و انسانى بود، همه را به گونه شایسته انجام مىداد.
ایوب در آزمایش عجیب الهى
ابلیس به زندگى حضرت ایوب علیهالسلام حسد برد، به پیشگاه خداوند چنین عرض کرد: اگر ایوب علیهالسلام این همه شکر نعمت تو را به جا مىآورد، از این رو است که زندگى مرفه و وسیعى به او دادهاى، ولى اگر نعمتهاى مادى را از او بگیرى، هرگز شکر تو را به جا نمىآورد، اینک (براى امتحان) مرا بر دنیاى او مسلط کن تا معلوم شود که مطلب همین است که گفتم.
خداوند براى این که این ماجرا سندى براى همه رهروان راه حق باشد، به شیطان این اجازه را داد، ابلیس پس از این اجازه به سراغ ایوب علیهالسلام آمد و اموال و فرزندان ایوب را یکى پس از دیگرى نابود کرد، ولى این حوادث دردناک نه تنها از شکر ایوب علیهالسلام نکاست، بلکه شکر او افزون گردید.
ابلیس از خدا خواست بر گوسفندان و زراعت ایوب علیهالسلام مسلط شود، این اجازه به او داده شد.
ابلیس همه زراعت ایوب علیهالسلام را آتش زد، و گوسفندان او را نابود کرد، ولى ایوب نه تنها ناشکرى نکرد، بلکه بر حمد و شکرش افزوده شد.
سرانجام شیطان از خدا خواست که بر بدن ایوب علیهالسلام مسلط شود، و باعث بیمارى شدید او گردد، خداوند به او اجازه داد، شیطان آن چنان ایوب علیهالسلام را بیمار کرد که از شدت بیمارى و جراحت، توان حرکت نداشت، بى آن که کمترین خللى به عقل و درک او برسد، خلاصه نعمتها یکى پس از دیگرى از ایوب علیهالسلام گرفته مىشد، ولى در برابر آن، مقام شکر و سپاس او بالا مىرفت.
در بعضى از تواریخ، ماجراى گرفتارى ایوب علیهالسلام به بلاها، چنین ترسیم شده است:
روز چهارشنبه آخر ماه محرم بود، یکى از غلامان ایوب علیهالسلام آمد و گفت: جماعتى از اشرار، غلامان تو را کشتند، و گاوها را که به آنها سپرده بودى به غارت بردند. هنوز سخن او تمام نشده بود که غلام دیگر رسید و گفت: اى ایوب! آتش عظیم از آسمان فرود آمد و همان دم همه چوپانان و گوسفندان تو را سوزانید، در این گفتگو بودند که غلام سومى آمد و گفت: گروهى از سواران کلدانى و سرداران پادشاهان بابل آمدند و ساربانان را کشتند و شترانت را به یغما بردند.
در این هنگام مردى گریبان چاک زده، خاک بر سر مىریخت و با شتاب نزد ایوب علیهالسلام آمد و گفت: اى ایوب فرزندانت به خوردن غذا مشغول بودند، ناگهان سقف بر سر آنها فرود آمد و همه مردند.
حضرت ایوب همه این اخبار را شنید، ولى با کمال مقاومت، صبر و تحمل کرد، حتى ابروانش را خم ننمود، سر به سجده نهاد و عرض کرد:
اى خدا! اى آفریننده شب و روز، برهنه به دنیا آمدم و برهنه به سوى تو مىآیم، پروردگارا! تو به من دادى و تو از من بازپس گرفتى. بنابراین هر چه تو بخواهى خشنودم.
ایوب علیهالسلام به درد پا مبتلا شد، ساق پایش زخم گردید، به بیمارى سختى دچار گردید که قدرت حرکت نداشت، هفت یا هفده سال با این وضع گذراند و همواره به شکر خدا مشغول بود.
او چهار همسر داشت، سه همسرش او را واگذاشتند و رفتند، فقط یکى از آنها به نام رُحْمه وفادار باقى ماند.
رنج و بیمارى او همچنان ادامه یافت و هفت سال و هفت ماه از آن گذشت، ولى حضرت ایوب، با صبر و مقاومت و شکر، همچنان آن روزهاى پر از رنج را گذراند؛ و اصلا نه در قلب و نه در زبان و نه در نهان و نه آشکارا، اظهار نارضایتى نکرد. زبان حالش به خدا این بود:
تو را خواهم نخواهم نعمتت گر امتحان خواهى | در رحمت به رویم بند و درهاى بلا بگشا |
تلاشهاى رُحمة همسر باوفاى ایوب علیهالسلام
همانگونه که ایوب علیهالسلام در مدت طولانى هفت یا هفده سال بیمارى و بلازدگى شدید، صبر و شکر نمود، همسر باوفاى او، رُحْمه (دختر ابراهیم بن یوسف، یا دختر یعقوب یا...) نیز در این جهت همتاى ایوب بود و صبر و شکر مىنمود، او از خانه بیرون مىرفت و براى مردم در خانهها کار مىکرد، و از مزد کارش هزینه ساده زندگى ایوب علیهالسلام را تأمین مىنمود و از ایوب پرستارى مىکرد.
ترفند ابلیس، و خنثىسازى آن توسط ایوب علیهالسلام
ابلیس از هر طریقى وارد شد نتوانست ایوب علیهالسلام را فریب دهد، بلکه او را مىدید که در سختترین بلاها، شکر و سپاس الهى به جا مىآورد، فریادى کشید و فرزندان خود را به نزدش جمع کرد، همه شیطانها نزد ابلیس اجتماع کردند، آنها ابلیس را محزون یافتند، پرسیدند: چرا اندوهگین هستى؟
ابلیس گفت: این عبد (ایوب) مرا خسته و عاجز کرد، از خداوند خواستم مرا بر مال و فرزندش مسلط کرد، اموال و فرزندانش را نابود کردم، ولى او همواره شکر و سپاس الهى مىنمود، از خداوند خواستم مرا بر بدنش مسلط کند، خداوند چنین قدرتى به من داد، سراسر بدن او را بیمار نمودم، همه بستگان و مردم جز همسرش از او دور شدند، در عین حال همچنان با صبر و تحمل شکر خدا مىکند. از شما مىپرسم چه کنم؟ درمانده شدهام. طریق گمراهى ایوب را به من نشان دهید.
فرزندان شیطان گفتند: آن همه مکر و نیرنگى که در گذشته براى گمراهى مردم داشتى کجا رفت؟ با همانها او را گمراه کن.
ابلیس گفت: همه آن نیرنگها را به کار زدهام، ولى نتیجه نگرفتهام، اینک با شما مشورت مىکنم چه کنم؟
فرزندان شیطان گفتند: وقتى که آدم علیهالسلام را فریب دادى و او را از بهشت بیرون نمودى، از چه راه وارد شدى؟
ابلیس گفت: از طریق همسرش حوا وارد شدم.
فرزندان شیطان گفتند: اکنون نیز از طریق همسر ایوب علیهالسلام اقدام کن، زیرا جز همسرش کسى نزد او نمىرود، و او نمىتواند از همسرش نافرمانى کند.
ابلیس گفت: راست مىگویید، راه صحیح همین است.
ابلیس به صورت مردى ناشناس نزد همسر ایوب علیهالسلام آمد و گفت: حال همسرت ایوب چگونه است؟
رُحْمه گفت: گرفتار بلاها و بیمارىها است.
ابلیس او را آن چنان به وسوسه انداخت که او بى تاب گردید، در این هنگام ابلیس بزغالهاى را به رُحمه داد و گفت: این بزغاله را به نام من نه به نام خدا، ذبح کن و از گوشتش غذا فراهم کن به ایوب بده بخورد، تا شفا یابد.
رُحمه نزد شوهرش ایوب آمد و آن بزغاله را آورد و پس از گفتارى گفت: این بزغاله را بدون ذکر نام خدا ذبح کن تا از غذاى آن بخورى و شفا یابى و همه نعمتهاى از دست رفته به جاى خود برگردد.