قرآن,تنها کتاب آسمانی که به عنوان معجزه است

وَ إِنْ کُنْتُمْ فی‏ رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى‏ عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَداءَکُمْ مِنْ دُونِ

قرآن,تنها کتاب آسمانی که به عنوان معجزه است

وَ إِنْ کُنْتُمْ فی‏ رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى‏ عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَداءَکُمْ مِنْ دُونِ

موانع استجاب نشدن دعا

1 تنافی با سنتهای آفرینش
خواسته ای که در دعا عرضه می شود، باید مخالف سنت های الهی که خداوند بر پایه حق و حکمت بنا نهاده است نباشد.
از جمله سنت های خداوند این است که; برای هر یک از انسانها اجلی قرار داده که در صورت حتمی بودن گریز از آن نیست. بنابراین اگر کسی دعا کند که بخواهد خداعمر بی پایان به او بدهد و یا مریضی را که اجل حتمی او فرا رسیده است، از مرگ برهاند، اجابت چنین خواسته ای به معنای تعطیلی در قانون قطعی الهی و یا وروداستثنا در حریم آن است و این خود مانع از اجابت دعاست.
قرآن کریم در این باره می فرماید:
«وانفقوا من ما رزقناکم من قبل ان یاتی احدکم الموت فیقول رب لولا اخرتنی الی اجل قریب فاصدق و اکن من الصالحین و لن یوخر الله نفسا اذا جاء اجلهاوالله خبیر بما تعملون ».
«از آنچه به شما روزی کرده ایم انفاق کنید، پیش از آن که مرگ یکی از شما فرارسد، آنگاه بگوید: پروردگارا چرا مرگ مرا تا زمانی اندک به تاخیر نمی اندازی،تا صدقه دهم و از صالحان باشم و هرگز خداوند اجل هیچ کس را وقتی فرا رسد، به تاخیر نخواهد انداخت ».
2 تزاحم دعاها
گاهی شخصی که از ستم دیگران به ستوه آمده، علیه ستمگران دعامی کند و از خداوند انتقام خود را می طلبد ولی در همین حال این شخص به ظاهر مظلوم به خاطر ستمی که خود به دیگری کرده، مورد غضب قرار گرفته است. همین تزاحم دعاهامی تواند مانع استجابت گردد. تزاحم در حدیث قدسی یکی از موانع دعا معرفی گردیده است خداوند متعال در این باره می فرماید: «... اما ان تکون ظلمت احدا فدعا علیک فتکون هذه بهذه...» یا این است که تو به دیگری ستم کرده ای و او بر ضرر تو دست به دعا برداشته است پس این به [واسطه] آن [دفع می شود.] از حضرت صادق (علیه السلام) روایت شده است که: «هر گاه شخصی مورد ستم دیگری واقع شود، سپس علیه اواز درگاه خداوند تقاضای انتقام کند، خداوند می فرماید: شخص دیگری هست که ادعادارد از سوی تو مظلوم واقع شده و بر تو نفرین می کند، اگر می خواهی تا دعای تو رادر باره او و دعای او را در حق تو به اجابت رسانم و گرنه هیچ یک را برآورده نمی کنم; تا از عفو خود شما را بهره مند سازم ».
گاهی هم انسان برای موفقیت خود دعا می کند در حالی که بسیاری از اشخاص دیگر که از دست او دل شکسته اند برای ناکامیش با دل سوزان و اشک ریزان دعا می کنند.
بنابر این دعا کننده باید قبل از دعا، دیگران را از خود راضی سازد. امام صادق(علیه السلام) فرمود: «کان ابی یقول اتقوا الظلم فان دعوه المظلوم تصعد الی السماء».
پدرم همواره می فرمود: از ستم به دیگری بپرهیزید; زیرا دعای مظلوم تا آسمان بالا می رود.
و امام کاظم(علیه السلام) فرمود: «لا تحقروا دعوه احد فانه یستجاب للیهودی والنصرانی فیکم و لا یستجاب لهم فی انفسهم ».
دعای هیچ کس را کوچک نشمارید; زیرا درخواست یهودی و نصرانی در باره شما به اجابت می رسد گر چه در باره خود آنان مستجاب نمی گردد.»
ادامه مطلب ...

آیه ای که پیامبر را پیر کرد

استقامت و تلاش، یکی از سنّت های الهی است که هر که تلاش کند خداوند متعال او را به مقام مناسب با آن کوشش نایل می کند. کتاب الله عظیم از این حقیقت این گونه پرده برداشت که: و الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا1 و کسانی که در راه ما تلاش کنند ما راه های خویش را به آنها نشان خواهیم داد.

ابن عباس پسر عموی پیامبر اسلام صلوات الله علیه و آله روزی نظر به چهره مبارک رسول خدا انداخت و محاسن سفید حضرت نظر او را جلب کرد. پرسید، شما که چندان سن و سالی ندارید، چرا به این زودی پیر شدید؟ حضرت در پاسخ فرمود: شَیَّبَتْنی سُورَةُ هُود، لِمَکانِ هذِهِ الْآیَة‌ِ، فَاسْتَقِمْ کَما اُمِرَتْ وَ مَنْ تابَ مَعَکَ2 سوره هود به خاطر این آیه‌اش مرا پیر کرد: پس تو و کسانی که همراه تو به سوی خداوند بازگشت کرده‌اند استقامت کنید، همان گونه که تو را به آن امر کرده‌ام.3

در حالی که در سوره «شوری» نیز بخش اول همین آیه آمده: (فاستقم کما امرت)4 ولی ایشان این آیه را موجب پیری زودرس خود ندانسته‌اند. از اینجا روشن می شود که بی ثباتی و عدم مقاومت امت پیامبر، آن عزیز را مبتلا به پیری زودرس کرده است. ای برادر و ای خواهر! بکوش و بجوش تا که به جایی برسی.

در باب استقامت داشتن، در کتاب «الدر المنثور» آمده که وقتی آیه: «فاستقم کما امرت و من تاب معک5» نازل گردید حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: شَمُّروا، شَمُّروا؛ ای مردم! دامن بالا بزنید، همت به خرج داده و مهیای مقاومت شوید. و دیگر کسی پس از آن، حضرت را خندان ندید.6

شیخ عبدالله پیاده رحمه‌الله7 یکی از عاشقان و دلباختگان حضرت مولا حجت‌ بن ‌الحسن ‌العسکری (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بود. او از همان اوان کودکی محبت فراوانی به خاندان عصمت و طهارت علیهم‌السلام داشت، و به خاطر همان عشق و ارادتش به این عزیزان مورد توجه قرار گرفت. او بر اثر بی‌رغبتی به دنیا و عشق به اهل‌بیت علیهم‌السلام، به زیارت مولایمان صاحب‌العصر والزمان ارواحنا فداه نایل گردیده است. یکی از دوستان ایشان نقل می‌کند:

ایشان به شخصی که فرزند یکی از علمای بزرگ مشهد بود، اجازه آمدن به منزلش را نمی‌داد و گاهی کم‌توجهی می‌نمود. اما آن فرد دست‌بردار نبود و دوباره می‌آمد و با ایشان صحبت می‌‌کرد. یک روز شیخ عبدا‏لله از او تعریف کرد. گفتم: پس چرا به او بی‌اعتنایی می‌‌کنید؟ گفت: باید چنین کنم تا بدانم که چه اندازه حاضر است از خود گذشتگی نشان دهد. خواستة آن شخص از ایشان، زیارت وجود مبارک حضرت حجت‌بن‌الحسن‌المهدی (ع) بود.8

از اینجاست که از حضرت مولی الموحدین علیه‌السلام نقل شده که فرموده اند: مَتی تَکْثِرُ قَرْعَ الْبابِ یَفْتَحُ لَکَ؛9 هر گاه بر کوبیدن دری اصرار ورزی، سرانجام (آن درب) به رویت گشوده خواهد شد.10نمونه‌ای از این کاربرد را در روایتی دیگر که نقل حکایتی از حضرت داوود نبی علی‌نبینا‌و‌آله‌و‌علیه‌السلام است، بنگرید:

آن حضرت در حال عبور از بیابانی مورچه‌ای را دید که مرتب کارش این است که از تپه‌ای خاک برمی‌دارد و به جای دیگری می‌ریزد. از خداوند خواست که از راز این کار آگاه شود...، مورچه به سخن آمد که معشوقی دارم که شرط وصل خود را آوردن تمام خاک‌های آن تپه در این محل قرار داده است! حضرت فرمود: با این جثة کوچک، تو تا کی می‌توانی خاک‌های این تل بزرگ را به محل مورد نظر منتقل کنی؟ و آیا عمر تو کفایت خواهد کرد؟! مورچه گفت: همة اینها را می‌دانم، ولی خوشم! اگر در راه این کار بمیرم، به عشق محبوبم مرده‌ام! در این جا حضرت داوود علیه‌السلام منقلب شد و فهمید این جریان درسی است برای او

دیدگاه قرآن درباره ی حجاب

در قرآن کریم بیش از ده‌ آیه در مقوله حجاب و عفاف آمده است از جمله؛ آیه 31 سوره مبارکه نور «وَقُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَیَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا ...»، آیه 59 سوره احزاب «یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُل لِّأَزْوَاجِکَ وَبَنَاتِکَ وَنِسَاء الْمُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِن جَلَابِیبِهِنَّ..» و ... همچنین حجاب در کلام الله مجید در این دو سوره مبارکه به صراحت و وضوح تبیین شده است و در این آیات شریفه حدود حجاب، آثار و کارکردهای آن بیان شده است. مفهوم و ابعاد حجاب حجاب در لغت به معنای مانع، پرده و پوشش آمده است، استعمال این کلمه، بیش‎تر به معنی پرده است این کلمه از آن جهت مفهوم پوشش می‎دهد که پرده وسیله پوشش است ولی هر پوششی حجاب نیست؛ بلکه آن پوششی حجاب نامیده می‎شود که از طریق پشت پرده واقع شدن صورت ‎گیرد. حجاب، به معنای پوشش اسلامی بانوان، دارای دو بعد ایجابی و سلبی است؛ بعد ایجابی آن، وجوب پوشش بدن و بعد سلبی آن، حرام بودن خودنمایی به نامحرم است و این دو بعد باید در کنار یکدیگر باشد تا حجاب اسلامی محقق شود.
حجاب فیزیکی بدن
حجاب فیزیکی بدن همان محوری است که مورد توجه اکثر دانشمندان، علما، فقها و روشنفکران بوده است، این بخش از حجاب محسوس‌ترین جنبه آن است که در آیات شریفه قرآن کریم در سوره نور و احزاب به این نوع از حجاب با عنوان «خُمار» و «جلباب» تأکید ویژه شده است. این مصحف شریف از دو نوع حجاب و شیوه پوشش زن سخن به میان آورده است؛ «خمار» و «جلباب» که از خمار در آیات سوره نور سخن گفته شده است و می‌فرماید: « وَلیضرِبنَ بِخُمُرِ هِنَّ عَلی جُیوبِهِنَّ..»، «خمارهای خود را بر گریبان‌های خویش بیفکنید» که این قسمت آیه بیان‌گر کیفیت پوشش است.
نوع دوم پوشش جلباب است که در سوره احزاب به‌ آن اشاره شده است «یا أَیهَا النَبی قُل لِأَزواجِکَ و بَناتِکَ وَ نِساءِ المُؤمِنینَ یدُنینَ عَلَیهِنَّ مِن جَلا بیبهنَّ ذلِِکَ أَدنی أَن یعرِفنَ و لایوذَینَ و کان الله غفوراَ رحیماَ.» «اى پیامبر به زنان و دخترانت و به زنان مؤمنان بگو پوشش‌هاى خود را بر خود فروتر گیرند این براى آنکه شناخته شوند و مورد آزار قرار نگیرند [به احتیاط] نزدیکتر است و خدا آمرزنده مهربان است».
همچنین علامه طباطبایی در تفسیر المیزان در ذیل آیه شریفه آورده است: «الجلابیب جمع جلباب و هوثوب تشتمل به المرأه فیغطّی جمیع بدنها او الخمار الذی تغطّی به رأسها و وجهها.» (طباطبایی، 1396 هـ . ق ، ج 16 : 361) «جلابیب جمع جلباب است و آن لباسی است که زن آن را در بر می‌کند و همه بدن خود را می‌پوشاند یا مقنعه‌ای است که سر و صورت خود را به آن می‌پوشاند.» بعد دیگر حجاب از دیدگاه قرآن و روایات «حجاب در نگاه»، «حجاب در گفتار»، «حجاب در رفتار» و «حجاب در قلب» که با مطالعه این دستورات درمی‌یابیم که در دین مبین اسلام با طرح و تأکید حجاب به تمام جوانب شخصیت زن و مرد در اجتماع توجه کرده است. اما امروز 21 تیر ماه با عنوان روز عفاف و حجاب را در حال سپری می‌کنیم که بانویی شهد شهادت را از گوهر عفاف نوشید، «الشربینی» زن مسلمان 32 ساله تحصیل‌کرده در رشته پزشکی حدود 10 روز پیش در دادگاه کشوری که عنوان آزادی را بر دوش می‌کشد با ضربات چاقو به شهادت رسید، و امروز بر ما است که راهش را ادامه دهیم و او را شهید حجاب بخوانیم.

نگاه قرآن به دنیا

مواهب جهان مادی که همه از نعمت های خداست در بسیاری از آیات، تحت عنوان فضل خدا آمده است «... و ابتغوا من فضل الله ...» [1] در جای دیگر می فرماید: « ...خلق لکم مّا فی الارض جمیعا ... » [2] « همه نعمت های روی زمین را برای شما آفریده است » و حتما وجود این نعمت ها در نظام خلقت لازم بوده و هست ، اگر به عنوان وسیله ای برای رسیدن به سعادت و تکامل معنوی انسان، مورد بهره برداری قرار گیرد، از هر نظر قابل تحسین است .و اما اگر ، به عنوان یک هدف و نه یک وسیله ، مورد توجه قرار گیرد و از ارزشهای معنوی و انسانی بریده شود ، در این هنگام طبعا مایه غرور وغفلت و طغیان و سرکشی و ظلم و بیدادگری خواهد بود حضرت علی«علیه السلام» می فرماید: « من أبصربها بصّرته و من أبصر إلیها أعمته» [3] ترجمه: « آن کس که با چشم بصیرت به آن بنگرد(و آن را وسیله بینایی قرار دهد) دنیا به او آگاهی می بخشد ، و آن کس که به خود آن نگاه کند ، دنیا او را نابینا خواهد کرد »
بنابراین ، اگر دنیا وسیله سرگرمی و بازیچه باشد همانطور که در قرآن می فرماید: « و ما هذه الحیاة الدّنیا الّا لهو و لعب » یعنی تنها هدفشان همین زندگی زودگذر مادی باشد، « من کان یرید العاجلة...» تمامی ظلم و فساد ناآرامی و غرور از اینجا نشأت می گیرد[4].
دین برنامه این جهان
برخی به سبب دین گریزی و برخی دیگر به خاطر دینداری جاهلانه معتقدند که دین برای آخرت است و نه دنیا. برنامه آن جهان است و نه این جهان . این دو گروه معتقدند که دین، پدیده ای است فردی و به اجتماع و سیاست و حکومت بی اعتناست و اینها را به اهل دنیا واگذاشته است[5].
در حالی که، مذهب پیش از آنکه سرای آخرت را آباد کند ، آباد کننده سرای دنیاست، و اصولا تا مذهب در این زندگی اثر نگذارد تأثیری برای آن زندگی نخواهد داشت !
قرآن با صراحت این موضوع را در آیات بسیاری عنوان کرده است ، و حتی گاه دست روی جزئیات مسائل گذاشته ، چنان که در سوره « نوح» از زبان این پیامبر بزرگ (علیه السلام) خطاب به قومش می خوانیم : « فقلت استغفروا ربّکم إنّه کان غفّارا * یرسل السّماء علیکم مدرارا * و یمددکم بأموال و بنین و یجعل لکم جنّات و یجعل لکم أنهارا» [6] « من به آنها گفتم: از گناهان خود استغفار کنید، و با آب توبه آنها را بشوئید که خدا آمرزنده است ، تا برکات آسمان را پی در پی بر شما فرو فرستد ، و با اموال و فرزندان، شما را یاری بخشد و باغ های سرسبز و نهرهای آب جاری در اختیارتان قرار دهد» .
با قبول اصل توحید و ساختن یک جامعه توحیدی بر اساس قبول رهبری پیامبران و پاک سازی محیط از گناه و آراستگی به ارزش های انسانی، جامعه به سوی یک هدف تکاملی پیش می رود و محیطی امن و امان ، آکنده از صلح وصفا ، آباد و آزاد به وجود می آید[7].
به همین دلیل در سوره هود آیه 3 می خوانیم:« ... یمتّعکم متاعا حسنا إلی أجل مسمًّی ....»«... اگر این اصول را به کار بندید تا پایان عمر به طرز شایسته و نیکوئی بهره مند خواهید شد».
دین اجازه نمی دهد که، کسی، خود سرانه در پیگیری راه سعادت ، لذاتش را بر خود حرام گرداند و دنیایش را فدای آخرت نماید در هیچ یک از آیات قرآن و کلمات معصومین ( علیه السلام) از آخرت منهای دنیا، ستایش نشده است، چرا که دنیا مسیر کمال و راه سعادت آخرت است [8]. روایاتی به مضمون آمده است که : « لیس منّا من ترک دنیاه لاخرته لدنیاه» [9]«کسی که دنیا را برای آخرت یا آخرت را برای دنیا رها سازد، از ما نیست» در تعبیر دیگری آمده است که پیامبر خدا « صل الله علیه وآله» می فرماید: « به دنیا ناسزا مگویید، چه، دنیا نیکو مرکبی است برای مؤمن ، به وسیله آن به خوبی می رسد و از بدی می رهد. هر گاه بنده بگوید : « لعنت خدا بر دنیا» ، دنیا گوید: لعنت خدا بر نافرمان ترین ما از پروردگارش[10]».
در آیات دیگری از قرآن ترک دنیا را نهی کرده می فرماید: « و در آنچه خدا به تو داده است، سرای آخرت را بجوی و بهره ات از دنیا را فراموش مکن،...[11]».
ماهیت انسان
از نظر دین انسان دارای دو بعد « جسمانی » و «روحانی» است « ثمّ سّوئه و نفخ فیه من روحه و جعل لکم السّمع و الابصار و الافئدة قلیلا ما تشکرون» [12] سپس به آفرینش انسان پرداخت و از روح خود در او دمید، برای شما گوش و چشم و دل آفرید، اندکی از شما سپاسگزاری می کنند»ارزش روح انسان تا آن جاست که خداوند آن را به خودش نسبت داده « و نفخة فیه من روحی » انسان با بهره برداری صحیح از این دو بعد می تواند از حیات طیّبه برخوردار شودو اگر به درستی از آنها استفاده نکند از بدترین جانوران به حساب خواهد آمد[13]. « انّ الشّر الدّّّواب عند الله الصّمّ البکم الذّین لا یعقلون» [14] « بدترین جنبندگان نزد خداوند کرها و لالهایی هستند که تعقل نمی کنند» .
خداوند در قرآن ، انسان را سراسر فقر و نیاز معرفی کرده، او را عین ربط وفقر وجودی می داند یعنی تمام هستی او به حق وابسته است « یا أیها النّاس أنتم الفقراء إلی الله و الله هو الغنی الحمید» [15] وقتی انسان خود را فقیر و عین ربط یافت، خدای خود را که عین غنا و بی نیازی است، خواهد شناخت[16]« من عرف نفسه فقد عرفه ربّه». [17]
ماهیت دین
تمام احکام اسلام که مجموعا دین را تشکیل می دهد مشتمل است بر : 1ـ بر اساس نیازهای فطری و واقعی بشر است. « فأقم وجهک للدّین حنیفا ... » [18] شالوده دین بر اساس فطرت غیر متغیّره انسان است. و چون تبدیلی در خلقت انسان و آفرینش ساختمان روحی او نیست « لا تبدیل لخلق الله» [19] ، لذا این دین، دین پایدار و ثابت است. خداوند هر یک از انواع مخلوقات را به سعادتی که از روی فطرت و نوع خلقت آن موجود بوده رهبری نموده است و وجودش را به تجهیزاتی که مناسب آن غایت و هدف است مجهز نموده است. « ربنّا الّذی أعطی کلّ شیءٍ خلقه ، ثمّ هدی» [20] پروردگار ما کسی است که به هر چیزی آنچه را نیاز آفرینش آن بوده است عنایت کرده، و سپس آنرا به سوی مقصد و غایتش رهنمون گردیده است[21].
بنابراین انسان مجهّز به جهازی که آن اعمالی را که بر عهده اوست بجای آورد، چرا که از جهت انسانیش جز یک سعادت و یک شقاوت برای او متصّور نیست از این رو به ناچار برای وصول به سعادت و کامیابی اش باید از یک سنت واحدی پیروی کند و این مطلبی است که قرآن بلافاصله به آن اشاره می کند : « ذلک الدّین القیّم ولکن اکثر النّاس لا یعلمون» اینست دین پا بر جا و استوار ولیکن اکثّریت افراد مردم این حقیقت را نمی دانند[22]».
2ـ قوانین اسلامی بر مبنای « قضایای حقیقیه، وضع شده است نه « قضایای خارجیه». قضایای خارجیه، قضایایی است که در عین حال که کلی است مجموعه ای از افراد محدود را در نظر می گیرد. مثلا وقتی می گوئیم همه مردم ایران امروز مسلمان هستند. موضوع آن همه مردم امروز ایران می باشد نه مردم گذشته وآینده . ولی در قضایای حقیقیه موضوع یک عنوان کلی است، نه افراد به خصوص. حکم هم که روی یک عنوان کلی می رود همیشگی و جاودان است نه موقتی و پایدار. مثلا وقتی می گوئیم مثلث شکلی است سه ضلعی که زوایای آن 180 درجه است یک حکم کلی است که شامل گذشته و حال وآینده می شود. قوانین اسلامی به شکل قضایای « حقیقیه» وضع شده است یعنی طبیعت اشیاء در نظر گرفته شده است. وقتی گفته می شود خمر حرام است یا غصب حرام است یک حکم کلّی و همیشگی است[23]. بنابراین احکام اسلام تابع مصالح و مفاسد واقعی است نفس الامری هستند[24].
نیازهای بشری
نیازهای بشربر دو قسم می باشد .
1ـ نیازهای اولی و ثابت
2ـ نیازهای ثانوی و متغیر
نیازهای اولی از لوازم ساختمان وجودی انسان است و طبیعت زندگی او سرچشمه گرفته و آن نیازها تا زمانی که انسان موجود است به قوت خود باقی است و به سه دسته تقسیم می شوند:
1) نیازهای جسمانی، مانند نیاز به غذا و پوشاک
2) نیازهای روحی مانند میل به پرستش خدا، زیبایی جویی وفضیلت خواهی.
3) نیازهای اجتماعی ، مانند میل به معاشرت با دیگران، عدالت ، آزادی، مساوات، امنیت و....
نیازهای متغیر: این گونه نیازها متناسب با هر زمان است و در هر عصری با عصر دیگر متفاوت است. ولی این نوع نیازها بر خواسته از نیازهای اولیه می باشد[25].
نگاه دین به نیازهای بشر
اسلام اصول ثابتی دارد و فروع متغیری که ناشی از همین اصول ثابت است یعنی به موازات انسان ، اسلام قوانین دارد، برای جنبه های ثابت انسان ( و آن چیزهایی که مدار انسانیت انسان را تشکیل می دهد و باید ثابت بماند) ، اسلام قوانین ثابت آورده است . امّا برای آن چیزهایی که مربوط به مدار انسان نیست، اسلام هم فروع متغیری دارد ولی در محدوده همان اصول ثابت ، و یا اساسا دخالتی نکرده ، بشر را مختار و آزاد گذاشته است[26].
بنابراین اسلام در برابر نیازهای گوناگون به نحوی برخورد کرده که موجبات رشد و کمال آنها را فراهم کند. دین برای یک نیاز بیش از حد اصالت قائل نمی شود ، در حالی که برای نیازی دیگر هیچ ارزش و اعتباری را در نظر نگیرد بلکه معتقد است نیازهای انسان باید با روش های معقول و هماهنگ با هم ارضاء شود به طور مثال انسان نمی تواند برای ارضای نیاز جنسی خود مرتکب استمناء یا لواط و زنا شود راه صحیح ارضای این نیاز ، ازدواج دایم یا وموقت است . و حتی حق سرکوب کردن نیازها را هم ندارد همانگونه که مکتبها وآئینهای دیگر این کار را انجام داده اند[27].
همانطور که در قرآن می فرماید: « و رهبانیّة ابتدعوها ما کتبناها علیهم» [28] « رهبانیت بدعتی است که ما بر آنها مقرر نکرده ایم».
نیاز به دین
نیاز به دین در کتاب های کلامی با عنوان فراید بعثت انبیاء بررسی شده است و در زبان جامعه شناسان از آن به کارکرد دین یا خدمات و حسنات دین یاد می شود.
برخی از فواید بعثت که به امور دنیایی مربوط می شود در ذیل این بحث به آن اشاره شده:
1ـ تائید حکم عقل در آنچه بدان راه دارد: آنچه که عقل هم می تواند آنها را بفهمد دین با تأیید خود، عقل را استوار می کند مانند : قباحت دزدی و قتل،...
2ـ تشخیص سود وزیانی که عقل بدان راه ندارد: تشخیص سود و زیان و حسن وقبح و اموری که عقل بدانجا راه ندارد حکم می کند. مانند : ارث را چگونه تقسیم کنیم که نافعتر باشد واینکه چرا مرد دو تا و زن یکی ارث می برد. و در امور مستحبی و ارشادی مانند: پوشیدن روی ظرف آب در شب، مسح سر[29]،...
3ـ حفظ نوع انسان : چون انسان طبعاً مدنی واجتماعی است و اجتماع انسان بدلیل خود خواهی انسان، در معرض تنازع آدمیان قرار گرفته ، دچار هرج ومرج و اختلال نظم می شود، سنّت و قانونی نیاز است که همگان در مقابل آن تسلیم شوندو در پرتو اجرای آن، نظم وامنّیت در جامعه برقرار گردد تا نوع انسانی از هلاکت محفوظ باشد.
4ـ معنا بخشی به زندگی: برخی از جامعه شناسان در تحلیل دین می گویند: جوهر دین را باید در این واقعیت جست و جو کرد که دین در واقع، واکنشی در برابر تهدید به بی معنایی در زندگی بشری و کوششی برای نگریستن به جهان، به صورت یک واقعیت معنادار است[30].
نمونه هایی از پاسخ اسلام به نیاز بشر
دین اسلام جامعترین و کاملترین آئین هاست زیرا: 1ـ برگرفته از منبع وحی است 2ـ برخواسته از نیازهای واقعی بشر است 3ـ در برگیرنده همه نیازها است خداوند در قرآن کریم می فرماید: « و نزّلنا علیک الکتاب نبیانا لکلّ شیء » از تعبیر « کل شیء» به خوبی می توان استدلال کرد که در قرآن، بیان همه چیز است، ولی با توجه به این نکته که قرآن یک کتاب تربیت و انسان سازی است که برای تکامل فرد وجامعه در همه جنبه های مادی و معنوی نازل شده است این آیه علاوه بر اینکه : اصالت واستقلال تعلیمات اسلام را در همه زمینه ها مشخص می کند بار مسؤلیت مسلمانان را سنگین تر می کند، و به آنها می گوید: با بحث مستمر وپیگیر در قرآن، هر چه را لازم دارید از آن استخراج کنید. در روایات اسلامی مخصوصاً روی جامعیت قرآن، به مناسبت همین آیه و مانند آن بسیار تأکید شده است. از جمله حدیثی از امام صادق علیه السلام می خوانیم: « انّ الله تبارک و تعالی أنزل فی القرآن تبیان کل شیء حتّی والله ما ترک شیئا تحتاج الله العباد، حتّی لا یستطیع عبد یقول لو کان هذا، انزل فی القرآن ، ألا و قد أنزله الله فیه» « خداوند در قرآن هر چیزی را بیان کرده است به خدا سوگند چیزی که مورد نیاز مردم بوده است کم نگذارده، تا کسی نگوید: اگر فلان مطلب درست بود در قرآن نازل می شد، آگاه باشید همه نیازهای بشر را خداوند در آن نازل کرده است[31] » اینک نمونه هایی از پاسخ اسلام به نیازهای بشر درذیل اشاره می شود:
1ـ امنیت
نخستین ومهمترین شرط زندگی سالم اجتماعی است در تاریخ اسلام آمده که پیامبران برای فراهم کردن آن، نسبت به قومی که مورد تهدید قرار گرفته بودند پر زحمت ترین کارها را بر عهده گرفتند، و برای جلوگیری از مفسدان ، از نیرومند ترین سدّها استفاده می کردند به همین دلیل ، ابراهیم «علیه اسلام» هنگام بنای «کعبه» نخستین چیزی را که از خدای برای آن سرزمین تقاضا کرد، نعمت امنیت بود ، « ربّ اجعل هذا البلد آمنا» [32] و نیز به همین دلیل ، سخت ترین مجازات ها در فقه اسلامی برای کسانی در نظر گرفته شده است که امنیت جامعه را به خطر می افکنند[33]. دین مبین اسلام امنیت را در همه زمینه ها فراهم کرده علل و عوامل بسیاری در اجتماع وجود دارد که باعث ثبات و امنیت جامعه می شود و عدم آنها باعث از هم پاشیدگی آن خواهد بود، از آنجا که مبنای ما بر اختصار است فقط به برخی از آنها اشاره می کنیم ومی گذریم:
1ـ امنیت فردی: اسلام می کوشد در اثر تربیت صحیح به رفع عیوب انسانها پرداخته و از این طریق ریشه فساد را بر کند لذا اسلام برای حفظ و طهارت خانوادگی، محیط را از محافل عیش و نوش دور نگه داشته، آوازه خوانی و هوس انگیز یها را ممنوع اعلام کرده است و ازدواج را راهی برای سلامت فرد وجامعه مطرح نموده است .
2ـ امنیت اجتماعی: از جمله مسائلی که سبب ویرانی بنای خانواده و اجتماع می شود فسادها ، مزاحمت هایی برای نوامیس مردم ، دزدی ، قتل ، ... است. اجتماع اسلامی وظیفه با اجرای قوانین دقیق و صحیح جلوی این عوامل مزاحم را بگیرد زیرا اصل در جامعه بر این است که گناهی صورت نگیرد. رسول خدا « صل الله علیه وآله» فرمودند: «الا کلّکم راع و کلّکم مسئول عن رعیّته» فرد فرد مسلمان را موظف به نظارت در امور و جریانات اجتماعی یکدیگر نموده و همه را مسئول یکدیگر دانسته است از طریق امر به معروف و نهی از منکر . دامنه ارشاد عمومی در اسلام بسیار وسیع و گسترده است. « المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر» هم زنان و مردان نسبت به یکدیگر چنین ولایتی را دارند که همدیگر را امر به معروف و نهی از منکر نمایند[34].
2ـ اقامه قسط وعدل در جامعه
تعریف عدالت : « اعطاء کل ذی حق حقه» [35] « هر صاحب حقی را به حقّ خود رساندن » بیرون از مرز اسلام هیچ گاه به عدالت اجتماعی نخواهیم رسید زیرا اولا: نمی توان عدالت را درباره موجودی که نسبت به او شناخت کامل نداریم، به اجرا در آوریم چرا که دانش بشری ناقص است ونمی تواند مسیر نهایی و اهداف آفرینش و ... را به بشر نشان دهد در ثانی خود خواهی ها، زیاده طلبی ها، ... به انسان اجازه نمی دهد عدالت را آن طوری که هست ببیند و پیاده کند. ثالثاً : در شناخت عدل مطلق، نمی توان معیاری را ارائه داد که مورد اتفاق همگان باشد[36].
از این رو قرآن در یکی از پر محتواترین آیات خود به این هدف از ارسال انبیاء در برنامه های خود تصریح کرده و می فرماید: « لقد ارسلنا رسلنا بالبینّات وأنزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم النّاس بالقسط وأنزلنا الحدید... » « ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادیم و با آنها کتاب(آسمانی) و میزان (شناسایی حق از باطل و قوانین عادلانه ) نازل کردیم تا مردم قیام به عدالت کنند وآهن را نازل کردیم که درآن نیروی شدید و منافعی برای مردم است، تا خداوند بداند ، چه کسی او و رسولانش را یاری می کند ، بی آنکه او را ببیند.« خداوند قوی و شکست ناپذیر است» با دقت در آیه شریفه در می یابیم که خدای سبحان می فرماید: ما انبیاء را با دلایل روشن و با همه تجهیزات لازم فرستادیم، تا زمینه برقراری «قسط وعدل» را در جامعه فراهم نماییم[37]».
روشی که اسلام به عنوان عدالت در پی گرفته است به عنوان قصد یا راه میانه وحد وسط معین کرده برای نمونه قرآن می فرماید[38]:«انّ الله یامر بالعدل والاحسان» [39] و همچنین می فرماید: « یا ایّها الذین آمنوا کونوا قوامین بالقسط شهداء لله ولو علی انفسکم اوالوالدین والاقربین» [40] یعنی: کوشش و جدیت کنید در بپا داشتن عدل و شهادت بحق دادن اگر چه آن شهادت به ضرر شما و یا پدر ومادر و اقارب شما باشد».
3ـ وحدت
اسلام مردم را به حضور در اجتماع دعوت کرده، بلکه اجتماع را هم به وحدت کرده است به سخن دیگر ، در اسلام مردم تنها به« حضور در اجتماع» دعوت نشده اند ، بلکه به « وحدت در اجتماع» هم دعوت شده اند، در میان احکام اجتماعی اسلام در قرآن کریم، شاید کمترحکمی را بتوان یافت که به اندازه وحدت از آن سخن رفته باشد قرآن کریم آن را با عبارتهای گوناگون از جمله: امة واحدة فالّف بین قلوبکم،لا تتفرّقوا ، لا تنازعوا، لا تتبّعوا السبّل ، تفریقا بین المومنین، شیعا، اختلفوا ،تفرقواو.... آمده است مانند این آیه که می فرماید: « و اعتصموا بحبل الله جمیعا ولا تفّرقوا و ذکروا نعمت الله علیکم اذ کنتم اعدا، فالّف بین قلوبکم فاصبحتم بنعمته اخوانا ...» « همگی به ریسمان خدا در آویزید وپراکنده نشوید و نعمت خدا را بر خود یاد کنید که دشمنان یکدیگر بودیدواو میان دلهای شما الفت داده و به نعمت او با هم برادر شدید و بر لبه پرتگاه آتش بودید واو شما را از آن رهانید[41] ».
نمونه هایی از قوانین که در تثبیت وتحکیم پیوندهای اجتماعی و وحدت نقش مهمی را عهده دار است:
1ـ حج: اینکه در حج از فرق مختلف جهان با نژادها و زبانهای مختلف سیاه وسفید، سرخ، عرب، عجم و.... افرادی در چند روز معین در آنجا اجتماع می کنند . اینجاست که اسلام این عمل را تنها از نظر فردی وجنبه های عبادی و معنوی ندید زیرا اگر تنها از نظر فردی مورد توجه شارع اسلام بود لازم نبود که آنجا آن را در روزهای معین و با لباسهای یکنواخت قرار بدهد این خود بهترین شاهد برای وحدت اسلامی است. « جعل الله الکعبة الحرام قیاما للنّاس و الشهر الحرام والهدی .... ذلک لتعلمو ان الله ...» [42] « خداوند خانه کعبه و ماه حرام را قیام برای مردم قرار داد تا بدانید که خدا آگاه است با آنچه در آسمان زمین است و بهر چیز دانا است» .
2ـ قبله: از آثار معنوی که دارد یک درس عملی برای اتحاد و قرار دادن نیروها و قدرتها در مسیر واحد و فشرده ساختن صفوف و بالاخره تأثیر زیادی در فکر اجتماعی مسلمانان خواهد داشت[43].
جنبه های منفی در وحدت
اسلام تنها به جنبه های مثبت وحدت اجتماعی اکتفا نکرده و تمام مفاسدی را که در تخریب آن پراکندگی افراد کوچکترین تأثیری داشته باشد شدیدا جلوگیری نموده است چه بسا موضوعاتی از قبیل : دروغ، غبیت ، بدبینی، تهمت فتنه انگیزی، تمسخر، قطع رحم و نظائر آن[44].
در قرآن کریم می فرماید: « .... و ینهی عن الفحشآء و المنکر و البغی یعظکم لعلّکم تذکّرون » [45] در این آیه از سه کار نهی می کند کارهایی که اتحاد، هماهنگی، محبت، امنیت و.... را از بین می برد، « فحشاء» اشاره به گناه پنهان دارد و «منکر» اشاره به گناهان آشکار و« بعضی» نیز هر تجاوز و تعدّی به دیگران را در بر می گیرد[46].
حتی در منابع اسلامی دروغ گفتن در آنجا که سبب نجات دیگری و یا وسیله اصلاح دو دسته است در عین حالیکه دروغ نامیده می شود و گفتاری خلاف واقع است نیک و لازم است و راستگویی در آنجا که باعث هلاکت و پابرجا شدن فتنه ای گردد قبیح و زشت می باشد .
4ـ اصلاح واقعی
« و اّلذین یمسّکون بالکتاب و أقاموا الصّلاة إنا لانضیع أجر المصلحین» [47] ترجمه: « وآنها که به کتاب (خدا) تمسک جویند ، و نماز را بر پا دارند،( پاداش بزرگی خواهند داشت ) زیرا ما پاداش مصلحان را ضایع نخواهیم کرد، این آیات به خوبی نشان می دهد که اصلاح واقعی در روی زمین بدون تمسک به کتب آسمانی و فرمانهای الهی امکان پذیر نمی باشد، و این تعبیر بار دیگر این حقیقت را تأکید می کند که : دین و مذهب تنهایک برنامه مربوط به جهان ماوراء طبیعت و یا سرای آخرت نیست. بلکه آئینی است در متن زندگی انسانها ، و در طریق حفظ منافع تمام افراد بشر، اجرای اصول عدالت و صلح و رفاه و آسایش و بالاخره هر مفهومی که در معنی وسیع اصلاح جمع است [48].
5ـ عمران و آبادی در سایه ایمان
« و لو أنّ أهل القری آمنوا و اتّقوا لفتحنا علیهم برکات من السّماء و الارض» [49] ترجمه:« و اگر اهل شهرها و آبادی ها ، ایمان می آوردند وتقوا پیشه می کردند، برکات آسمان و زمین را بر آنها می گشودیم . ولی ( آنها حق را ) تکذیب کردند، ما هم آنان را به کیفر اعمالشان مجازات کردیم». « برکات» جمع « برکت» به موهبت های ثابت و پایدار گفته می شود ، در مقابل چیزهای گذرا . در معنایی « برکت » ، کثرت ، خیر و افزایش وجود دارد. برکات ، شامل برکت های مادّی و معنوی می شود ، مثل برکت در عمر ، دارایی ، علم، کتاب و... .
این آیه نشان می دهد که سرمایه گذاری روی فرهنگ و معنّویت جامعه ، بازده اقتصادی هم دارد « آمنوا و اتّقوا لفتحنا علیهم برکات» نکته دیگری که در این آیه نهفته است اینکه: ایمان و تقوی سبب نزول برکات می شود، ولی هر نعمت و رفاهی محلول ایمان و تقوی نیست [50] « آمنوا و اتّقوا ... برکات» در ادامه آیه تاکیید می کند که اما متاسفانه آنها صراط مستقیم که راه سعادت و خوشبختی و رفاه وامنیت بود رها ساختند،« و پیامبران خدا را تکذیب کردند ـ و برنامه های اصلاحی آنها را زیر پا گذاشتندـ ما هم به جرم اعمالشان ، آنها را کیفر دادیم[51] « ولکن کذّبوا...» .
6ـ معیشت
اسلام ، دین کار وتحرک است و ضد بیکاری و تنبلی. منطق قرآن ، منطق کار و تحرّک است و موفقیت انسان را در گرو کار و عمل می داند . چه موفقیت دنیوی و چه موفقیت معنوی و اخروی چنان که در قرآن می فرماید « و أن لیس للانسان الاّ ما سعی* أن سعیه سوف یری* ثمّ یجزیه الجزاء لاوفی [52]» برای انسان جز حاصل تلاش او نیست نتیجه کوشش او به زودی دیده خواهد شد. پس هر چه تام تر وی را پاداش دهند[53].
در حدیثی از رسول علیه اسلام است که می فرماید: « هر کس در دنیا به دنبال روزی رود تا دست نیاز به سوی مردم دراز نکند و خانواده اش را در آسایش قرار دهد و به همسایه اش کمک کند، روز قیامت ، با صورتی چون ماه شب چهارده خداوند را دیدار می کند[54].
7ـ خارج ساختن مردم از ظلمات به سوی نور
از جمله تعبیر های قرآن ، در بیان از نزول خویش ، تعبیر به بیرون ساختن انسان ها از ظلمت ها به نور است، که در حقیقت تمامی اهداف تربیتی و انسانی معنوی و مادی نزول قرآن، در همین یک جمله نهفته است، در سوره ابراهیم می خوانیم : « کتاب انزلناه .... »ترجمه:« این کتابی است که برتو نازل کردیم، تا مردم را از تاریکی ها (یِِ شرک و ظلم و جهل) به سوی روشنایی (ایمان و عدل و آگاهی) به فرمان پروردگارشان در آوری، به سوی راه خداوند توانا وستوده...» این جمله در بیان اهداف نزول قرآن، به قدری جامع و کامل است که تمامی مصادیق ظلمت و نور را در بر می گیرد: از ظلمت جهل، به نور دانش و از ظلمت کفر به نور ایمان ،ازظلمت ستمگری به نور عدالت و از ظلمت فساد به نور و صلاح ، و از ظلمت گناه به نور پاکی وتقوا ،و از ظلمت تفرقه و نفاق به نور وحدت و یکپارچگی، همه و همه را بر می گیرد[55].
8ـ اهتمام به امور مسلمانان
دین اسلام از بهترین آئیین هاست و بنای آن براساس رفع مشکلات مسلمانان است از این رو در همه احکام آن می توان این نکته را به وضوح مشاهده کرد مانند:
1ـ برآورده ساختن نیاز مردم: برآورده ساختن نیاز مردم واجب است، پیشگام شدن در این کار هم واجب است یعنی نبایدگذاشت که شخص نیازمند ، نیازش را بگوید و پس آن را بر آورده کرد. امام صادق علیه السلام فرمود: «اذا علم الرّجل انّ اخاه المومن محتاج فلم یعطه شیئا...» « هر گاه انسان بداند که برادر مومنش نیازمند است و نیازش را برآورده نکند تا او در خواست کند و آنگاه نیازش را برآورده کند، در ازای آن کار پاداش نمی برد» .
2ـ سود رساندن به مردم: بر هر مسلمانی فرض است که سود رسان به دیگران باشد [56]در سوره اسراء آیه 7 آمده است که « ان احسنتم احسنتم لانفسکم و ان اسأتم فلها» « اگر نیکی کنید به خودتان نیکی کرده اید و اگر بدی کنید به خودتان بدی کردید» و همچنین در سوره فصلت آیه 46 می فرماید : « من عمل صالحا فلنفسه ومن اساء فعلیها» « یعنی هر کس کار خوبی کند به سود اوست و هر کس بد کند به زیان خود اوست » سعدی نیز گفته : شرف نفس به وجود است و کرامت به سجود هر که این هر دو ندارد عدمش به که وجود.

مشترکات قرآن و نهج البلاغه

قرآن کتاب هدایت و روشنگری است و نهج‌البلاغه نیز تالی تلو قرآن کریم می‌باشد. محتوای این گوهر گرانبها، همواره به دنبال یک هدف مشترک می‌باشند. مطالب و موضوعاتی که در قرآن و نهج البلاغه به طور مساوی و با یک مضمون بیان شده است عبارتند از:

1ـ حمد و ستایش خداوند
قرآن مجید و نهج البلاغه‌ی شریف، بعد از تسمیه با کلمه «الحمدلله» آغاز می‌شوند که عین این کلمه بیست و دو مورد در قرآن و سی و یک مورد در نهج‌البلاغه آورده شده است؛ به علاوه ترکیب‌های دیگری که مفید این معنی باشد، بیشتر از این مقدار است تا دستوری باشد برای مردم که در ابتدای خطابه خود، منعم و رازق خویش را ستایش کنند و متذکّر عظمت و جلال او در ضمن صفاتی که بعد از این کلمه بیان می‌شود، بشوند؛ چنانکه علی ـ علیه السَلام ـ می‌فرماید: « الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَ الْحَمْدَ مِفْتاحاً لِذِکْرِهِ.»[1] یعنی سپاس سزاوار خداوندی است که سپاسگزاری را کلیدی جهت یادآوری خود قرار داد.
و چون علمای بیان الف و لام کلمه «الحمدلله» را استغراقیه و لام جر را مفید اختصاص دانسته‌اند، معنی این کلمه این است: «به طور کلی هر گونه ستایش مختص خداوند است».
از بیان شیخ توسی در تفسیر تبیان پیرامون آیات اول سوره انعام، استفاده می‌شود که صفاتی که بعد از کلمه الحمدلله ذکر می‌گردد، علّت امر به تحمید بندگان و مانند «دعوی الشییء ببینه و برهان» است. شیخ جلیل بعد از ذکر آیه « الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی خَلَقَ السَّمواتِ وَ الْأَرْضَ وَ جَعَلَ الظُّلُماتِ وَ النُّورَ»[2] می‌گوید: «اخبر الله تعالی فی هذه الآیه ان المستحق للحمد من خلق السموات و الارض»[3] یعنی خداوند متعال در این آیه خبر می‌دهد که سزاوار ستایش کسی است که آسمانها و زمین را آفریده و تاریکی‌ها و نور را قرار داده است.
و ملاّ عبدالله ـ مؤلّف حاشیه معروف در منطق ـ نیز به این معنی تصریح کرده و آن را از لطایف کلام شمرده است و نیز در علم معانی و بیان خلاصه این مطلب را به این عبارت بیان می‌کند: «تعلیق الحکم الوصف یشعر بعلیه مأخذ الاشتقاق.» بنابراین می‌توان گفت معنی آیه « الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی فَضَّلَنا عَلى کَثِیرٍ مِنْ عِبادِهِ الْمُؤْمِنِینَ»[4] این است که چون خداوند ما را بر بسیاری از بندگان با ایمانش برتری داد، سزاوار است که او را ستایش کنیم. معنی آیه شریفه « الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَنْزَلَ عَلى عَبْدِهِ الْکِتابَ»[5] این است که چون خداوند قرآن را بر بنده‌اش محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ فرو فرستاد، سزاوار ستایش است. همچنین در جمله نهج البلاغه «اَلْحَمْدٌلِلَّهِ النّاشِرِ فِی الْخَلْقِ فَضْلَهُ وَ الْباسِطِ فیهِمْ بِالْجُودِ یَدَهُ»[6] معنی این است که چون خداوند احسانش را بر مردم پراکنده و همه را مشمول بخشش خود قرار داده است، سزاوار ستایش است.
به طوری که در قرآن و نهج‌البلاغه تفحّص و استقصا نمودیم، حمد و ستایش الهی در شش مورد آورده شده است.
1ـ در موقع بیان نعمتی از نعم الهی مانند سه مثال سابق.
2ـ هنگام ذکر صفات الهی مانند آیه‌یی که از شیخ توسی در تفسیر تبیان بیان شد.
3ـ زمان تذکر نعمت و احسانی که از جانب خداوند به انسان ارزانی شده است مانند آیه «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی وَهَبَ لِی عَلَى الْکِبَرِ إِسْماعِیلَ»[7]
4ـ موقعی که بلا و مصیبتی از انسان دفع شود، مانند:
«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَذْهَبَ عَنَّا الْحُزْنَ؛ (فاطر/ 34) سپاس خدایی را سزاست که اندوه را از ما برد.»
5ـ در اوقات مخصوصی از شبانه روز مانند آیه:
«وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ الْغُرُوبِ؛ (ق/ 39)»
6ـ ستایش در همه اوقات به صورت صنعت تأبید مانند:
« الْحَمْدُ لِلَّهِ کُلَّما وَقَبَ لَیْلٌ وَ غَسَقَ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ کُلَّما لاحَ نَجْمٌ و خَفَقَ؛ (خطبه 48)» سپاس خداوندی را سزا است تا هر زمان که شب فرا رسد و تاریکی فراگیر شود و هرگاه که ستاره هویدا و پنهان گردد.

2ـ دین پسندیده خدا، اسلام است
«إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ؛(آل عمران/ 19) همانا دین نزد خدا اسلام است.»
«وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَهِ مِنَ الْخاسِرِینَ؛ (آل عمران/ 85) کسی که غیر از اسلام دینی را بجوید، هرگز از او پذیرفته نخواهد شد و او در آخرت از زیانکاران است.»
«الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً؛ (مائده/ 3) امروز دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را دین شما انتخاب کردم.»
«ثُمَّ اِنَّ هذَا الْاِسْلامَ دینُ اللِه الَّذِی اِصْطَفاهُ لِنَفْسِهِ وِ أِصْطَنَعَهُ عَلی عَیْنِهِ؛ (خطبه 189) این اسلام، دین خدا است و آن را برای خود برگزیده و به نظر عنایت خویش پرورده است.»
«فَمَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْاِسْلامِ دیناً تَتَحَقَّقْ شِقْوَتُهُ وَ تَنْفَصِمْ عُرْوَتُهُ وَ تَعْظُمْ کَبْوَتُهُ وَ یَکُنْ مَا بُهُ اِلَی اَلْحُزْنِ الطَّویلِ وَ الْعَذابِ الْوَبیلِ؛ (خطبه 160) کسی که غیر از اسلام دینی جوید، بدبختی و تیره، روزیش ثابت می‌گردد و رشته او گسیخته می‌شود و بر او سخت می‌افتد و بازگشت او به اندوه بسیار و عذاب دردناک است.»
دین در لغت به معنی جزا و پاداش است، مانند آیاتی که کلمه دین در آنها مضاف الیه یوم گشته است، چون «مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ»[8]؛ به معنی اطاعت و انقیاد است مانند آیه «ما کانَ لِیَأْخُذَ أَخاهُ فِی دِینِ الْمَلِکِ»[9]. ولی اکنون که می‌گوییم دین، به معنی قوانین و مقررات خاصی است که ازجانب خداوند توسط یکی از پیغمبران بری سعادت بشر نازل گشته است؛ چنانکه در آیه شریفه: «هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دِینِ الْحَقِّ»[10] در این معنی به کار رفته است.
اما اسلام به معنی دخول در سلامت است زیرا شخص به برکت اسلام، عقاید و حیثبات خود را در دنیا و آخرت در حصار محکم و استوار الهی از گزند و شرور، سالم نگه می‌دارد؛ یا به معنی تسلیم و انقیاد است و این معنی از آیات بسیاری استیناس[11] می‌شود مانند:
«فَإِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَلَهُ أَسْلِمُوا وَ بَشِّرِ الُْمخْبِتِینَ؛ (حج/ 34) خدایتان خدای یگانه است، مطیع او شوید و فروتنان را مژده بده.»
و به ملاحظه همین معنی شریعتهای گذشته را قرآن مجید، اسلام نام نهاده است مانند:
«إِذْ قالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعالَمِینَ وَ وَصَّى بِها إِبْراهِیمُ بَنِیهِ وَ یَعْقُوبُ یا بُنِیَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى لَکُمُ الدِّینَ فَلا تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ؛ (بقره/ 131) زمانی که پروردگار ابراهیم به او گفت: اسلام آور. گفت: به پروردگار جهانیان اسلام آوردم و ابراهیم همین طریقه را به پسران خویش و یعقوب سفارش کرد ای فرزندان من خدا این دین را برای شما برگزید، نمیرید مگر آنکه مسلمان باشید.»

3ـ پیغمبر اسلام در زمان فترت، مبعوث شد
«یا أَهْلَ الْکِتابِ قَدْ جاءَکُمْ رَسُولُنا یُبَیِّنُ لَکُمْ عَلى فَتْرَهٍ مِنَ الرُّسُلِ؛ (مائده/ 19) ای اهل کتاب فرستاده ما در دوران فترت پیغمبران، به سوی شما آمد که حق را برای شما روشن کند.»
«اَرْسَلَهُ عَلی حینِ فَتْرَهٍ مِنَ الرُّسُلِ وِ طُولِ هَجْعَهٍ مِنَ الْاُمَمِ؛ (خطبه 88 و 157) خداوند پیغمبرش را در زمان فترت رسولان و خواب طولانی امٌتها فرستاد.»
«فترت» در لغت به معنی انقطاع و سستی در کار است و در آیه شریفه به اتّفاق جمیع مفسّرین مراد انقطاع وحی و فاصله‌یی است که بین آمدن پیغمبران حاصل می‌شود و در اینجا مقصود فاصله‌یی است که بین حضرت عیسی و پیغمبر خاتم ـ صلّی الله علیه و آله ـ رخ داد که حدود 600 سال بوده است و ذکر این مطلب در آیه برای امتنان و اتمام حجّت خداوند بر بندگان است تا نگویند چرا بعد از این مدت طولانی برای ما راهنما و پیغمبری نفرستادی. چنانکه این معنی از ذیل آیه شریفه و خطبه مبارکه نیز ظاهر می‌گردد.

4ـ قرآن را با ترتیل قرائت کنید
در سوره مزمل خداوند متعال بعد از آنکه به پیغمبر اکرمش امر به قیام لیل می‌کند، می‌فرماید:
«وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلاً؛ (مزمل/ 4) و قرآن را با ترتیل بخوان.»
علی ـ علیه السّلام ـ در خطبه «همام» که صفات متقین را ذکر می‌کند، می‌فرماید:
«اَمَّا اللَّیْلُ فَصافّونَ اَقْدامَهُمْ تالینَ لِاَجْزاءِ الْقُرانِ یُرَتِّلُونَهُ تَرْتیلاً؛ (خطبه 184) چون شب شود برای نماز برپا می‌ایستند، آیات قرآن را با ترتیل می‌خوانند.»
بیان:
«ترتیل» را مفسرین شمرده شمرده و بدون شتاب خواندن، معنی می‌کنند به طوری که کلمات و حروف از یکدیگر جدا و متمایز باشد. ولی با تأیید روایات دیگر می‌توان گفت که مقصود از «ترتیل» خواندن با اندیشه و تأمّل است که در صورت عجله و تند خواندن میسّر نمی‌شود.

5ـ خلقت انسان، بیهوده نیست
«أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُونَ؟؛ (مؤمنون/ 115) مگر پنداشتید که ما شما را بیهوده آفریده‌ایم و به سوی ما بازگشت نمی‌کنید؟»
«فَاِنَّ اللهَ سُبْحانَهُ لَمْ یَخْلُقْکُمْ عَبَثاً وَ لَمْ یَتْرُکْکُمْ سُدًی؛ (خطبه 85) خداوند شما را بیهوده نیافریده و مهمل رها نکرده است.»
در قسمت دوم این رساله بیان می‌کنیم که قرآن و نهج‌البلاغه منظور از خلقت انسان را چه می‌داند.

6ـ شکر نعمت، نعمتت افزون کند
خداوند از قول موسی بن عمران به بنی اسراییل حکایت می‌کند:
«وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِی لَشَدِیدٌ؛ (ابراهیم/ 7) زمانی که پروردگارتان اعلام کرد که اگر سپاسگزاری کنید، افزونتان دهم و اگر ناسپاسی کنید، عذاب من بسیار سخت است.»
«اِذا وَصَلَتْ اِلَیْکُمْ اَطْرافٌ النِّعَمِ فَلا تُنَفِّرُوا اَقْصاها بِقِلًّهِ الشُّکْرِ؛ (حکمت، 85) هرگاه نمونه‌ها و اوایل نعمت به شما رسید باقیمانده آن را به کمی سپاس، دور نسازید.»
«اِنَّ لِلَّهِ فی کُلِّ نِعْمَهٍ حَقّاً فَمَنْ اَدّاهُ زادَهْ مِنْها وَ مَنْ قَصَّرَ فیهِ خاطَرَ بِزَوالِ نِعْمَتِهِ؛ (حکمت 236) همانا خدای را در هر نعمتی حقی است که هر کس آن را به جا آورد، خدا از آن نعمت او را فراوان دهد و هر کس در انجام آن حق، کوتاهی کند در خطر زوال آن نعمت افتد.»
علی ـ علیه السّلام ـ در خطبه‌ای که بعد از برگشتن از جنگ صفین قرائت نموده، می‌فرماید: «اَحْمَدُهُ أسْتِتْماماً لِنِعْمَتِهِ؛ (خطبه 2) خدا را برای تمام گردانیدن نعمتش، سپاس می‌گزارم.»

7ـ اندازه‌گیری روزی مخلوق به دست خدا است
«وَ اللَّهُ فَضَّلَ بَعْضَکُمْ عَلى بَعْضٍ فِی الرِّزْقِ؛ (نحل/ 71) خدا بعضی از شما را بر بعضی دیگر در روزی برتری داد.»
«اللَّهُ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ؛ (رعد/ 26) خدا روزی را برای هر که خواهد گشایش دهد یا تنگ گیرد.»
و نیز می‌فرماید: «نَحْنُ قَسَمْنا بَیْنَهُمْ مَعِیشَتَهُمْ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ؛ (زخرف/34) ماییم که معاش آنان را در زندگی دنیا میانشان تقسیم کردیم و بعضی از آنها را بر بعضی دیگر به مرتبت بالا بردیم.»
«وَ قَدَّرَ الْاَرْزاقَ فَکَثَّرَها وَ قَلَّلَها وَ قَسَّمَها عَلَی الضِّیْقِ وَ السَّعَهِ فَعَدَلَ فیها؛ (خطبه 90) روزی‌ها را اندازه‌گیری کرد و به تنگی و فراخی قسمت کرد و دراین قسمت به عدالت رفتار نمود.»
کم و زیاد روزی در مقام تقدیر و تقسیم غیر از مقام ایصال آن به مخلوق است زیرا رتبه تقدیر، مقّدم و رتبه ایصال[12]، مؤخّر است و از قرآن و نهج‌البلاغه استفاده می‌شود که این اندازه‌گیری در رتبه اول می‌باشد و برای رتبه دوم علّت و موجب دیگری لازم است که طلب و سعی و کوشش باشد. پس اگر دو نفر با وجود طلب مساوی، روزی مختلف بدست آوردند، کاشف از این است که در مرحله تقدیر و تقسیم روزی این دو نفر مختلف بوده است.
و اما راجع به علت این اختلاف در رتبه تقدیر در قرآن بیان شده است: «لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِیًّا؛ (زخرف/ 32) تا بعضی از آنان بعض دیگر را مسخّر خود گرداند.»
مقصود این است که چون انسان حوایجی دارد که به تنهایی از عهده انجام آنها برنمی‌آید، به کمک روزی بیشتر و ثروت زیادتری که دارد، می‌تواند دیگران را برای انجام آن حوایج مسخّر خود کند. در نهج‌البلاغه علت این اختلاف چنین بیان شده است:
«لِیَبْتَلِیَ مَنْ اَرادَ مَیْسُورِها وِ مَعْسُورِها وَ لِیَخْتَبِرَ بِذلِکَ الشُّکْرَ وَ الصَّبْرَ مِنْ غَنِیِّها وَ فقیرِها؛ (خطبه 90) تا به آسانی و دشواری روزی هر که را بخواهد، آزمایش نماید و به همین طریق، سپاسگزاری را از ثروتمند و صبر و بردباری را از فقیر و مستمند بیازماید.»

 

ادامه مطلب ...